خدايا من و خانواده ام را به حال خود وامگذار با سلام به نازدانه بابايي و ماماني امروز كه دارم مطلب مي نويسم و در نوشتن مطالب وقفه افتاده بود نزديك به 10 روزي تهران نبوديم و تو را برده بوديم شهر بابايي كه بعداً راجبش حرف خواهم زد. بعد از اينكه از بيمارستان ترخيص شدي خوشحال برگشتيم خونه و دوباره مامان جون و خاله مرجان اومدن و من و ماماني هم خيلي خوشحال بوديم دو روز به خوبي گذشت و تا اينكه به داخل سفيدي جشمات كه خيره شده بودم احساس كردم زرديت دوباره برگشته درست روز جمعه بود دوباره همان روزي كه براي اولين بار بستري شدي. با دائي عباس برديم بيمارستان پيامبران تا تست زردي ازت بگيرين بعد از 2 ساعت جواب آزمايش رو دادند متاسفانه شده بود 13. دوباره ...